معنی آهوی آفریقایی

لغت نامه دهخدا

آهوی

آهوی. (اِ) (در حال اضافه) عیب:
ولیکن نبیند کس آهوی خویش
ترا روشن آید همی خوی خویش.
فردوسی.
چنین گفت آنکس که آهوی خویش
ببیند بگرداند آیین و کیش.
فردوسی.
چه فرمائیَم چیست نیروی من
تو دانی هنرها و آهوی من.
فردوسی.
هر آنکس که آهوی تو با تو گفت
همه راستیها گشاد از نهفت.
فردوسی.

آهوی. (اِ) (در حال اضافه) آهو. غزال:
یارب آن آهوی مشکین بختن بازرسان
وآن سهی سرو خرامان بچمن بازرسان.
حافظ.


آهوی تاتار

آهوی تاتار. [ی ِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) آهوی تاتاری. آهوی تَتر. آهوی تتاری. آهوی ختن. آهوی ختا. آهوی خرخیز. آهوی مشک.آهوی مشکین. غزال المسک. دابهالمسک. آف. آهوی چین.


آهوی ختا

آهوی ختا. [ی ِ خ َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) آهوی تاتار.


آهوی خرخیز

آهوی خرخیز. [ی ِ خ َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) آهوی تاتار.


آهوی خطا

آهوی خطا. [ی ِ خ َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) آهوی تاتار.


آهوی تتری

آهوی تتری. [ی ِ ت َ ت َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) آهوی تاتار.


آهوی ختن

آهوی ختن.[ی ِ خ ُ ت َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) آهوی تاتار.


آهوی تاتاری

آهوی تاتاری. [ی ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) آهوی تاتار.


آهوی مشکین

آهوی مشکین. [ی ِ م ِ / م ُ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) آهوی تاتار:
یارب آن آهوی مشکین بختن بازرسان
وآن سهی سرو خرامان بچمن بازرسان.
حافظ.

فرهنگ فارسی هوشیار

آفریقایی

فریکایی فریکاییک (صفت) منسوب به آفریقا آفریقایی از مردم افریقا.

معادل ابجد

آهوی آفریقایی

434

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری